عبر ت ها
به تصدیق تاریخ نگاران، آیین وهابیت، مَسلکى ساختگى است که هیچ پیشینة تاریخى در عصر صحابه، تابعان و سه قرن نخست که از نظر اه ل سنت، خیرالقرون است، ندارد. تخم آن در اوایل قرن هشتم، پاشیده شد و به صورت ماده ی خام در لا به لاى کتاب ها ماند؛ تا اینکه محمد بن عبدالوهاب، آ نرا احیا کرد و گسترش داد.
با اینکه احمد بن تیمیه از نظر فضل و دانش و قدرت قلم، با محمد بن عبدالوهاب مقایسه کردنی نبود، مکتبش در زمان او اصلاً رشد نکرد و با مرگ او نیز مُرد؛ درحالى که همین مکتب نیمه جان را محمد بن عبدالوهاب رشد داد؛ تاحدی که بخش شرقىِ عربستان را فراگرفت. پس از فروپاشى عثمانى ها، حرمِین شریفَین در اختیار وهابیان قرار گرفت و بزر گترین پایگاه تبلیغى را تصاحب کردند؛ تا آنجاکه زائر خانة خدا باید از نظر عقیدتى و رفتارى، تابع مکتب وهابى و فقه حنبلى باشد.
اکنون پرسش این است که علت آن ناکامى و رمز این موفقیت چیست؟
در پاسخ مى گوییم دو عنصر مکان و زمان در این دو نتیجه گیرى مؤثر بوده است: ابن تیمیه افکار شاذ خود را در محیطى مطرح کرد که عالِمان بزرگى در شام و مصر، در سنگر دفاع از عقیده و شریعت قرار داشتند و با حضور در مناظره های علمى، مشت او را باز کردند و او دیگر نتوانست در اذهان عموم مردم تأثیر بگذارد. اگر هم اثرى داشت، از جنبه ی عاطفى بود،نه مکتبى؛ زیرا زندانى شدنِ یک روحانى، عواطف عوام را تحریک مى کند.
حا ل آنکه مروج مکتب او، اندیشه ی به ظاهر توحیدى را در میان عرب هاى بدوى و بیابانىِ دور از علم و فرهنگ مطرح کرد و توانست از سادگىِ آنان، کمال استفاده را بکند. به خصوص،آنجا که عمل مسلمانان را به
نظرات شما عزیزان: